゚*✿عاشقانه هایی برای تو✿*゚

حســـ بودنتـــ قشنگـــ ترینـــ حســ دنیاستـــ عشقـــ منـــ

آهای غریبه!!!

آره با توام...

بیا جلوتر

چیه؟ فکر میکنی خیلی خوب بودی که دلمو سپردم دستت؟

نمیخوام نا امیدت کنم ولی تو نادون تر از اونی که بفهمی دلمو نسپردم دستت که باهات عشق بازی کنم

دلمو سپردم دستت که خودت بهم بفهمونی چه موجود کثیفی هستی...

آره بازم تو باختی...

واسه همینه الان واسه بردنت با خودم التماسم میکنی

آره الان تو به دست و پام افتادی...

یاد اون روزایی بیفت که قلب من جلوت دست و پا میزد و تو بی توجه تر از هر وقتی از جلوش گذشتی...

اونوقت درد منو نفهمیدی... نه تو نه هیچ کس دیگه... نفهمیدین چه زجری کشیدم اونموقع...

برا همین واسه تنوعم که شده میخوام کاری کنم که تو اون دردو بکشی البته نه به اندازه دردی که من کشیدم بلکه هزار بار بیشتر و هزار بار دردناک تر

آره... الان نوبت توئه که تو جهنم عشقت بسوزی...

بسوز تا عشقت خوشحال بشه...

 

تاريخ شنبه 20 دی 1393برچسب:,سـاعت 14:34 نويسنده ゚*✿ فاطمه و مهدی✿*゚| |

دفتری است برای از تو نوشتن

قلبی که اندوهم رابفهمد

و دستی که گونه های ترم را نوازش کند

انجا و تمام آنچه با من است

بوی خوش تو میدهد

لحظه ها رنگ تو را پوشیده اند

و من ، از عطر سرشار حظورت مستم

با دست های یخ زده ام بخار های اندوه را

و حضورت را به رخ لحظه های تنهایی میکشم...

من هنوز منتظرم......

تاريخ دو شنبه 1 دی 1393برچسب:,سـاعت 19:21 نويسنده ゚*✿ فاطمه و مهدی✿*゚| |